هزاران سال قبل انسان از بدویت بیرون آمد و شروع کرد به اختراع کردن و اکتشاف و تفکر. قرون تاریک وسطی را پشت سر گذاشت تا اینکه به عصر جدید وارد شد. پیشرفت ها آنقدر فراگیر بودند که انسان به هر آنچه که می خواست دست پیدا کرد. این روند همچنان ادامه داشت. تا اینکه. یک روز… خورشید از غرب طلوع کرد. و جهان دستخوش جنگ و خونریزی شدیدی شد. حالا دیگر خبری از معاهده منع گسترش تسلیحات اتمی نبود. همه جا بمب اتم منفجر می شد. طوریکه زمین به شکلی بسیار وسیع دچار زمستان اتمی شد. در این اثنا تنها مرد روی کره زمین که بطرز خطرناکی بر لبه قله مرتفع ایستاده بود ناگهان تعادلش را از دست داد و با سر به پایین سقوط کرد. وقتی جسد متلاشی شده اش را به درون آمبولانس انتقال می دادند کارگردان کات داد: کات! کات! کات! اینطوری نمی شود ادامه داد. این چهل و چند هزارمین نفری است که ……